عصر رفته بودم بیرون نزدیک دفتر بابا بودم اخرین بار پنج سال پیش اومدم دفترش اونم بابت جواب رد ب خواستگاری ک اونم نشد با گریه از دفترش زدم بیرون اینسری دارم میرم واسه خواستگاری داداشم مخ شو بزنم رفتم منشیش عوض شده بود گفتم بابام هست؟گفت بله شما؟گفتم دخترشونم یه نگاه از بالا تا پایین انداخت گفتم جیگری اسکرین ت تموم شد من برم خندید گفت بله بفرمایید رفتم تعجب کرد بابام ک رفتم دفترش سلام علیک کردیم گفتگ نگاه بابا من حوصله مقدمه چینی ندارم هفته دیگه میخوایم بریم

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Eric سیستم گرمایش از کف gamer19 دختـــر کـوهستــــان بانک اطلاعاتی تولید کنندگان ایران در راستای جهش تولید وبلاگ رامين سون چت | سون چت | چت سون | رامين تاجيک Series اخبار و راهنمای سفر با قطار صبح در کوچه‌ی ما منتظر خنده‌ی توست